BTS, Roman

#قطره_های_خون_گردنم
#Part18

خیلی منتظر موندیم، اما تهیونگ و ندیدیم.

نامجون- دیگه نمیتونیم بیشتر از این اینجا بمونیم.
(متعجب، نگران)من- نه نه! ما نباید بریم دوتایئ از پسشون برنمیایم!
نامجون- ولی بیشتر از اگه بمونیم گرگا پیدا مون میکنن!
(گریه)من- نه نه من نمیخوام بدون تهیونگ بیام!
(پوزخند)نامجون- هنوز که نرفتیم! چقدر زود گریت میگیره تو! بعدشم، باید نگران خودت باشی نه تهیونگ، بقیه باهاش هستن هیچ اتفاقی براش نمیوفته.

سریع اشکامو پاک کردم، اصلا حواسم نبود که دارم گریه میکنم.

من- خب، الن میخوایم بریم؟!
نامجون- نه، یکم دیگه میمونیم اگه نیومدن باید خودمون سریع بریم.

روی زمین به پل تکیه داد. پاهاش و دراز کرد و ساعد شو روی چشمش گذاشت، اما من همونطور ترس داشتم.

من- هو! چرا اینقدر خونسرد برخورد میکنی؟!

توی همون حال جواب داد

(خونسرد)نامجون- میخوای برات چیکار کنم؟
من- خب یک کار بکن! مثلا بریم ببینیم تهیونگ در چه حاله.. یا چمیدونم، بریم ببینیم بقیه در چه حالن
حتما اتفاقی براشون افتاده که هنوز برنگشتن
نامجون- من نمیتونم تو رو برگدونم به شهر، اونا حتما شهر و احاطه کردن
(اَمری)من- باید یک کاری بکنیی!!!

یهو از جاش بلند شد

نامجون- باید بریم، هرچه زود تر!
من- نه نه برگیردیم شهر!

تند تند قدم برمیداشت و من جلوش عقب عقب میرفتم. مدام به سینه ش مشت میزدم و گریه میکردم.

من- نه نه تهیونگ و بقیه ممکنه اتفاقی براشون افتاده باشه. مثلا تو رییس اونایی!!

نامجون استاد و شونه ها م و گرفت.

نامجون- اونا هیچ اتفاقی براشون نمیوفته. اگرم بگیرنشون به راحتی میتونن فرار کنن. اما ما نمیتونی، چون ما یک خونآشام و یک انسان هستیم. بفهم!

چند ثانیه ای به صورتم خیره شد. اونا راست و میگفت، ما هیچی نبودیم. ولی اگه تهیونگ و.. نه، باید به حرف نامجون گوش کنم.

نامجون- بریم

پشت سرش راه افتادم. صبح و تا شب راه میرفتیم.

من- هی نامجون، خستم بسه یکم بشینیم!
نامجون- باید یکم دیگه بریم نمیشه
من- ولی من خستم!

به جنگل رسیده بودیم و زمین پستی و بلندی زیادی داشت، بخاطر همین ادم زود خسته میشه

من- هیییی!

و همونجا ایستادم.
نامجون برگشت و بهم نگاهی انداخت. اونم همونطور استاد و کلافه سرش و تکون داد

نامجون- هوفففففففف، با تو تنهایی سخته
من- با تو هم هینطور!
نامجون- باشه، بیا یکم جلو تر غار هست.

کار دیگه ای نمیتونستم بکنم، باید راه مو ادامه میدادم
(۱۰ دقیقه بعد)

من- چرا نمیرسیم!
نامجون هنوز که راه نرفتیم بیا!
(۱۵ دقیقه بعد)
من- نرسیدییییییییییم؟
نامجون- چرا یکم دیگه مونده
(۱۰ دقیقه بعد)

همونجا نشستم و غر زدم
دیدگاه ها (۰)

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS

BTS

خیانت

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۳۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط